جدول جو
جدول جو

معنی کین ستانی - جستجوی لغت در جدول جو

کین ستانی(سِ)
انتقام. (ناظم الاطباء). انتقامجویی. انتقام کشی. خونخواهی. اخذ ثار:
چو کین آوری کین ستانی کنم
شوی مهربان مهربانی کنم.
نظامی.
رجوع به کین ستان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جان ستانی
تصویر جان ستانی
عمل آنکه جان کسی را می گیرد، جان ستاندن، کشتن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ / تُو بَ / بِ دِهْ)
منتقم و انتقام کشنده. (ناظم الاطباء). خونخواه. انتقامجو. آخذ ثار. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مدخل بعد و کین ستانی شود
لغت نامه دهخدا
(سِ)
عمل بیش ستان. اخذ بیش از حد:
با تو نمایند نهانیت را
کم دهی و بیش ستانیت را.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(بِ شُ دَ)
کین ستدن. انتقام کشیدن:
ببخش ای شاه دریادل بکوش ای خسرو عادل
که گاه بخشش و کوشش دهی زرّ و ستانی کین.
امیرمعزی (از آنندراج).
رجوع به کین ستدن شود
لغت نامه دهخدا
(بِ نِ شَ تَ)
انتقام کشیدن. انتقام گرفتن. خونخواهی کردن. و رجوع به کین ستان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از جان ستانی
تصویر جان ستانی
عمل آنکه یاآنچه جان را می ستاند جان گیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کین ستدن
تصویر کین ستدن
انتقام کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار